Saturday, December 22, 2007

آن روز ِ بارانی

. آن روزکه بیرون آمدم باران می بارید. من یاد ِ آرامش تو در روزهای ِ بارانی افتادم و افتادم به سوی ِ تو. گفتم بروم به ابراهیم بگویم که حال ِ همه مان خوب شده است. آمده بودم برایت بگویم که جواد حالش خوب است. انگار دارد رفتن ات را باور می کند. آخر چگونه می تواند باور نکرده دنبال ِ جای ِ دنج و راحتی برایت در همین نزیکی های ِ خانه و در حوالی قلب مان بگردد. آمده بودم برایت بگویم که حال ِ پروانه ات خوب است، وگرنه چگونه می شود بی حضور ِ تو در خانه ای زیست که تو در آن نفس کشیده ای و اسمش را صداکرده ای. آمده بودم برایت بگویم که نگران ِ مادر نباشی که خوب ِ خوب است، وگرنه چگونه می شود در انتظار ِ دیدن فرزندت، و به قول ِ مادر، شاعر اوغلوم (پسر ِ شاعرم) روز شماری و شب شماری کنی ولی خبر مرگش را از دورترین جای ِ ممکن این دنیای ِ لعنتی بشنوی و هنوز دیوانه وار آواره کوچه ها و خیابان های ِ ارومیه نشده باشی. آمده بودم برایت بگویم که خلیل حالش خوب است، چرا که من صدایش را شنیدم. خلیل هنوز می توانست حرف بزند و از جواد بخواهد تا هر چه زودتر به ارومیه برود و تا دلشان بخواهد از تو و خاطرات ِ قدیمی تان حرف بزنند. آمده بودم برایت بگویم که هر چندمیدانم درکنار ِ جواد بودن ِ من به قول ِ خودت برایت آرامش عجیبی می دهد که هیچ کس نمی تواند بفهمد، اما برای ِ اطمینان ِ خاطر ِ عزیز تو هم که شده می خواستم برایت بگویم که من حالم خوب است،وگرنه چگونه می توانم از لیلا بخواهم که موهایم را کوتاه کند یا اینکه چگونه می شود بعد از ساعت ها کابوس برخیزم و دندان هایم را مسواک بزنم. آمده بودم برایت از قلیچ خانی بگویم که از هم زبانی هایمان بود و چه مرد ِ افتاده ای بود.راستی ابراهیم خیالش را هم می کردی که روزی فوتبالیست دوران ِ نوجوانی ات در خانه مان بنشیند و گوش به نوشته های ِ ما در سوگ ِ از دست رفتن تو دهد؟ آمده بودم برایت از گربه هایم بگویم، از جوشگون، این تخس ترین گربه مان که می گفتی :"بو منیم بالامدیر". این جوشگون که می گفتی بچه من است بی قرار ِ دست های ِ توست برای ِ شیطنت های ِ تازه اش. می خواستم برایت از ییلدیز و بورژوا بگویم که چگونه دوشنبه شب ها انتظار ِ دیدن تو را می کشند که در را باز کنی و تا آمدن ما بازی های ِ تازه ای برایشان کشف کنی. بورژوا می خواهد تو دوباره برایمان از آرامش ِ آرام دهنده اش بگویی و نگذاری که من هی در آغوشم بگیرمش. راستی اگر ییلدیز دنبال ِ اسم ِ تازه ای بود، من برایش چه بگویم. تو بگو ابراهیم که کجایی تو که من خیال ِ گربه هایم را آرام کند. آن روز من آمدم و به رسم ِ روزهای سیگارکشی مان سیگاری گیراندم لا ی ِ انگشتانم. گفتم شاید بوی ِ سیگار مجبورات کند که برخیزی و پکی بخواهی. تو بلند نشدی و من یادم افتاد که باید جواد هم در کنارم که رسم مان را اجرا کنیم. من آن روز آمدم و همه این حرف ها را برایت گفتم و خیال کردم که نه حال ِ تو را که می دانستم تو آرام خوابیده ای و شاید فردا پس فردایی پیدایت شود تا خواب هایت را برایمان تعریف کنی. یادش به خیر که انگار تنها تو خواب هایمان را می فهمیدی که آن گونه می گفتی:"بیلیرم، یاخچی بیلیرم نمنه دییرسن". یعنی که می دانی و خوب می دانی که چه می گویم. من آن روز ِ بارانی ِ ونکوور حرف هایم را برایت گفتم و خیال کردم که خیال ِ خودم را راحت کرده ام. حالم خوب ِ خوب بود تا لحظه ای که نوشته جوادم را که برای ِ تو بود خواندم. کاش بودی ابراهیم، "طعم ِ مهربانی و سیگار" ، کاش بودی و می دیدی جواد چه ها در نبودن ات برایت نوشته است. کاش بودی و دوباره برایش گوشزد می کردی استعدادش را برای ِ نوشتن. راستی حالا که تو نیستی جواد چه گونه باید فیلم نامه های ِ اشتراکی تان را تمام کند. ما باید از چه کسی مهر ِ تایید ِ نوشته هایمان را بگیریم. کاش قبل از هجرتت مثلا کسی را معرفی می کردی تا م دلمان این قدر در شک و شبهه نماند. خلاصه این که تو نبودی وقتی من صدای ِ شکستن کمر جوادم را در نوشته اش برای تو شنیدم. می دانم تنها تو باورت می شود اگر بگویم که کمر من هم مثل ِ چیزی که مرد ها از آن حرف می زنند شکست، چراکه این تو بودی که شباهت مرا به پسرهای ِ شلوغ ِ محله مان از همان روزهای ِ نخست ِ نوجوانی ام کشف کردی و مرا سیاوش نام گذاشتی. اگر بودی و صدای ِ شکستن ِ کمرهایمان را می شنیدی لابد نخست صدای ِ شکستن هایشان را با هم مقایسه می کردی، سپس از نوع ِ شکستن ِ این کمرها در زبان ِ زنانه و مردانه می گفتی و یقین دارم که درپایان برایم گوشزد می کردی که باید بتوانم خودم را از زبان ِ مسلط ِ و این گفتان ِ ملسط ِ حاکم بر زبان برهانم. تو به من بگو ابراهیم، ای لفظ ِ باصفا به قول ِ جواد، تو به من بگو قارداش که من چه گونه می توانم به رهایی بیندیشم وقتی با نا عادلانه بودن ِ این هجرت ِ عظیم توکه مثل ِ عقابی ظالم بر زندگی ام سایه افکنده است در جنگم. تو بگو قارداش، ای گوزل قارداش.

No comments: